چکیده
قدرت و تسخیر آن از اهم مباحث اجتماعی است. خانواده نیز از آن مستثنی نـیست. در جـوامع سـنتی تولید پدیدهای با نام و به مضمون قدرت در خانواده تحقق مییافت و معمولاً در تسخیر مرد قرار مـیگرفت. پیدایی پدرسری در خانواده موجبات پیدایی و گسترش مردسالاری را در جامعه نیز فراهم آورد و با آن مردیت بـه نحوی خود حائز امـتیازات خـاص گردید که ما از آن با عنوان مردیت استعلایی یاد میکنیم؛ اهداف این مقاله به قرار زیر است:
ـ شناسایی قدرت و ساز و کارهای آن
ـ بحث از قدرت در اندیشههای اساسی
ـ شناسایی مدلهای کاربردی در حوزه زن، قدرت و خانواده
ـ بـررسی نتایج پژوهش انجام شده در باب هرم قدرت و خانواده و جایگاه زن در آن
روش تحقیق اسنادی و فراتحلیل است، چه در حوزه نظریهها، چه در حوزه پژوهشهای میدانی در ایران. نتایج به دست آمده به اختصار حاکی از آنـست کـه روابط قدرت با افزایش پیچیدگی جامعه از سیطره قدرت جسمانی بیرون آمده متغیرهای نوینی چون جایگاه فرد در مناصب اجتماعی اهمیت یافته است. در حوزه نظری ملاحظه می شود تفکیک نقشهای زن و مرد در خـانواده، آنـ طور که در اندیشه کارکردگرایان به نمایندگی پارسونز مطرح میشود، نمیتواند پاسخگوی درست مسائل خانواده در جامعه معاصر باشد. دیدگاههای تضاد، منابع و فمینیسم نیز، هریک با کاستیهایی مواجه است. در نتیجه تـحولات اجـتماعی قدرت مبتنی بر اجبار در خانواده جایگاهی ندارد، از اینرو یا باید از مضمون جدید آن به تعبیر اقتدار یاد کرد و یا قدرت را در معنای انسانی آن در نظر آورد. اندیشه تقریب زن و مرد و تأکید بر ابـعاد انـسانی آنـان تا آنجا ضروری است کـه از مـردیت اسـتعلایی از یکسو و مرد ـ زن یکسانی از سوی دیگر اجتناب شود. تصمیمگیری در خانواده از یک سو امری مشارکتی و از سوی دیگر کاربردی است (آن طور که در سطور ایـن مـقاله آمـده است). توان بالای خانواده با بسط مشارکتی اعضاء از یک طرف و مشاع بودن تصمیمات از جهت دیگر سنجیده و ارزیابی میشود.
بیان مسأله
قدرت و احراز از آن پدیـدهای تـاریخی اسـت که همواره، هم در عمل، هم در اندیشه مطرح بوده است. بـه تعبیری میتوان گفت، قدرت جزئی لاینفک از حیات بشری است که در جامعه و به تبع آن، در همه ارکان اجتماعی از جمله خـانواده مـطرح اسـت.
در جریان تاریخ، قدرت در خانواده به مرد یا زن تفویض شد و با آن پدرسـری[۱] و مـادرسری فراهم آمد. پدرسری با پدرتباری، پدرنامی و پدرمکانی مترادف گردید. در نتیجه پدر نقشهای متنوعی یافت و به تبع آن قـدرتی عـظیم را از آنـ خویش ساخت. مادرسری نیز در همین سیاق عمل میکرد، لیک، تفاوت در این بـود کـه خـانواده مادرسر شیوع کمتری داشت و تام نیز نبود. بدین معنی که از یکسو امتداد اجتماعی نـیافت، یـعنی تـرجمان مادرسری به مادرسالاری تحقق نیافت، از سوی دیگر، در درون خانواده نیز مادر، اقتدار خود را بـا دائی تـقسیم کرد. پیدایی قدرت در خانواده و عمودی شدن هرم آن، مسائل و تنگناهای بسیاری فراهم آورد کـه بـرخی از آنـان چنیناند:
فقدان اندیشه
زمانی که کودک یا نوجوان، مجبور به تعبد و پذیرش بیچون و چـرای دسـتور است، ناچار از تفکر باز میماند. چون از او خواسته میشود صرفاً بپذیرد و عمل کند.
فـقدان اعـتقاد
آن کـس که نمیتواند و نباید بیندیشد، هیچ اعتقادی نیز به هیچ اندیشه، یا تصمیم نخواهد داشت در نـتیجه، دچـار همنوائی[۲] خواهد شد. یعنی هر لحظه به رنگی در میآید، و با هرباد بـه یـک سـو سرگردان حرکت میکند.
۱٫ مفهوم Patriarchal را در فارسی پدرشاهی و پدرسالاری ترجمه کردهاند. مفهوم نخست شیوع و اعتبار کمتری دارد، لیـک، مـفهوم دوم شـایع بوده است. مفهوم پدرسری را در ترجمه مفهوم لاتین فوقالذکر آقای غلامحسین صدیقی مـطرح کـرد. استدلال چنین بود:
سالار پسوندی در معنای سردار و فرمانده است. در خانواده پدرسری، پدر تنها فرمانده و سردار نیست، بـلکه کـارفرما نیز هست، والد نیز نیست، پدر نیز هست زیرا وظیفه جامعهپذیری فرزندان را نیز بـرعهده دارد. بـنابراین، پسوند پدرسری مناسبتر است.
تضاد بین نـسلی
جـامعهپذیری از طـریق صدور دستور و امر موجب پیدایی تخالف، تـضاد و در نـهایت شکاف نسلی است. هنجارهای اجتماعی بر پایههای تجربه و منطق پدید آمدهاند؛ اگر قـرار شـود به زور و صرفاً با تحکم اعـمال شـوند، موجبات تـحیر، کـین و فـاصله نسلها را فراهم میآورد. به عنوان مـثال سـلام دادن به بزرگترها به عنوان یک هنجار اجتماعی مورد توجه است، هنجار خـود بـر پایه اصول و مبانی درستی تعبیه شـده است. از طریق ادای سلام، دوسـتیابی صـورت میگیرد، با سلام ارتباط اجـتماعی فـراهم میآید و انسان از تنهایی بیرون میآید؛ سلام و ادای درست آن به معنای پذیرش تجربه بزرگسالی و احـترام بـدان است؛ لیک همین هنجار درسـت، چـنانچه بـه زور تحمیل شود، کـودک از اسـاس نظری و توجیه منطقی و درسـت آن غـافل میشود. لذ از آمر فاصله میگیرد و او را در دادگاه کوچک خود محاکمه و محکوم میکند.
ناتوانی شخصیت
فرزندی کـه از یـک خانواده با هرم عمودی قدرت بـرمیخیزد، شـخصیتی ناسالم دارد. یـکی از ابـعاد عـدم سلامت چنین شخصیتی، قـدرتنگری است. او یاد میگیرد در برابر قدرت تسلیم شود، هرچند که هیچ منطقی در اندیشه صاحب قدرت نـباشد. بـنابراین، منطق و درستی اندیشه مطمح نظر او نـیست، تـنها قـدرت تـوجیهکننده درسـتی یا نادرستی هـر انـدیشه یا عمل است.
عمودی شدن هرم قدرت در خانواده، موجبات پیدایی شخصیتهایی را فراهم میآورد که اتکاء بـه نـفس نـدارند و همواره درصدد همنوایی هستند؛ انسانهای کوچکی کـه حـتی در بـزرگسالی در جـستجوی حـامی و پنـاه هستند. همچنین دوگانگی شخصیت از تبعات پیدایی قدرت در خانواده و عمودی شدن هرم آن است. شخصیت دوگانه از آن کسی است که از انسجام شخصیت برخوردار نیست و در هر موقعیت، شخصیتی ویژه و ناپایدار ارائه مـیدهد. در یک کلام، در یک خانواده با ساختار عمودی قدرت، انسانهایی غیرمتعادل پدید میآیند. چنین انسانهایی نه شهروندانی مناسب هستند، نه بلوغ لازم برای اداره جامعه را احراز خواهند کرد.
خانواده از آن رو اهمیت دارد که نخستین نـهاد اجـتماعی است که با آن روبرو میشویم و از درونش حیات اجتماعی را تجربه و آغاز میکنیم. خانواده به تعبیر کلودلوی استروس، موجبات برخورد فرهنگ و طبیعت را فراهم میآورد. یعنی از طریق فرآیند جامعهپذیری، خانواده موجبات فـرهنگی شـدن انسان را فراهم میآورد. مهار غرایز، هدایت و کنترل آنان در درون خانواده و از طریق آن صورت میگیرد. در طول تاریخ مشخص شده است که هر زمان خانواده دچـار آسـیب شده است، هرگز نمیتوان انـتظار جـامعهای سالم را انتظار داشت.
از سوی دیگر، پیدایی اندیشههای جدید در باب قدرت در خانواده، ویژگیها و حدود آن و تفویض آن به زن یا مرد موجب شد روشهای سنتی فرو ریزد و بـیهنجاری بـه عنوان یکی از پیامدهای آن بـروز نـماید. در این صورت مشخص نیست حدود قدرت کجاست و چه کسی متکفل آن است. بنابراین، قدرت هرجا به صورتی اعمال میشود و هرکس میبایست برای کسب آن به زور و یا شیوههای دیگر متوسل شود.
ضرورت و اهـمیت مـسأله قدرت در خانواده
با آنچه آمد، ضرورت بررسی قدرت در خانواده و جایگاه زن در درون آن آشکار میشود، دلایل این امر، بسیارند از آن جمله:
ـ خانواده از جایگاه رفیعی در حیات اجتماعی برخوردار است چرا که از یکسو نخستین گـروهی اسـت که از آن بـرمیخیزیم و در درون آن با دنیا آشنا میشویم و از سوی دیگر، بیشترین تأثیر بر کودک که دوران اولیه حیات را میگذراند وارد مـیسازد و این تأثیر تا پایان حیات پایایی دارد. سوم آنکه از روزنه حیات اجـتماعی هـرگز جـامعهای به سلامت دست نمییابد مگر آنکه از خانوادههایی سالم برخوردار باشد.
از جهت دیگر، ساختار قدرت محور خانواده مـانع ارتـقای کیفی نسل جدید خواهد بود. جامعه جدید با پشت سر گذاردن پدرسری و مـادرسری مـطلق و تـاریخی، با مسائل تازهای در این حوزه مواجه است؛ نفی مطلق قدرت در خانواده، به عنوان آنتیتز پدرسـری و مادرسری مطمح نظر است، این اندیشه که در نظر فمینیستهای رادیکال مطرح شده اسـت، و با تولید نظریه زن ـ مـرد یـکسانی[۱] همراه است، فراهم آوردن نوع خاصی از خانواده را نوید میدهد که از آن با نام خانواده برابری یافته[۲] یاد میکنند، این اندیشه نیز خود نگرانی هایی را در عمل و هم در نظر پدید آورد.
اهداف
هدفهای بسیاری در ایـن مقاله مورد توجه هستند، برخی از آنان عبارتند از:
۱ـ هدف کلی
تبیین و توضیح ضرورت استقرار خانوادههایی که در آن، برابری انسانها تحقق پذیرد، زن و مرد هر دو اصالت داشته باشند و در نهایت تصمیمگیری با دشواری روبرو نشود.
۲ـ اهـداف خـاص
۱ـ شناخت قدرت و ساز و کارهای آن در خانواده.
۲ـ کاربست و ارزیابی نحلههای اساسی جامعهشناسی در ارتباط با قدرت، زن و خانواده.
۳ـ مدلهای نظری قدرت، زن و خانواده.
۴ـ شناخت متغیرهای اساسی مؤثر بر دگرگونی هرم قدرت در خانواده.
۵ـ ارائه الگـویی کـاربردی در زمینه ساز و کار تصمیمگیری در خانواده و جایگاه زن و مرد در آن.
پرسشهای اساسی
در پرتو اهداف فوق، پرسشهای ذیل مطرح است:
ـ آیا قدرت، منبع جسمانی دارد، یا آنکه پدیدهای عاطفی و یا اجتماعی است؟
ـ نظریههای اساسی جـامعه شـناسی در رابطه با قدرت، زن و خانواده کدامند؟ هریک از کدام منظر به این مینگرند؟ و در نهایت چگونه ارزیابی میشوند؟
ـ مدلهای اساسی نظری در باب زن، قدرت و خانواده کدامند؟
ـ در جامعه امروز ایران، کدام متغیر بر هرم قدرت در خانواده تأثیر بـیشتر دارد؟
ـ بـا ارتـقاء جایگاه زن از انقیاد تا شراکت، الگـوی اسـاسی در تـصمیمگیری در خانواده چیست؟
یکسانی مطلق مرد و زن با اندیشه تحقق منطقگرایی را برخی همانند اعمال ناکجاآبادگرایی[۱] در خانواده تلقی میکنند. به زعم آنان، بسیاری از تـصمیمات در خـانواده نـه تابع منطق که سلیقه و میل[۲] است. به نـظر آنـان، مدیریت خانواده نیازمند قاطعیت و قدرت در تصمیمگیری است. نبود این شرایط به معنای رقابت زن و مرد از یک سو و بروز هرج و مـرج در خـانواده از سـوی دیگر خواهد بود.
نظریه ها
الف: در حوزه قدرت
در حوزه قدرت، نظریههای بـسیاری مطرح است که برخی از آنان چنیناند:
ذاتگرایی[۱]ـ در اندیشه ذاتگرایان قدرت ذاتی و طبیعی است و با شرایط جسمانی پیوسته اسـت؛ کـسانی در تـاریخ به قدرت دست یافتند که توان جسمانی بالاتری داشتند. دیدگاههای روسـو در بـاب جوامع اولیه بر همین امر استوار است. او در اثرش خاستگاههای نابرابری در نژاد انسان[۲] بر این اندیشه تـأکید داشـت. در راسـتای این اندیشه، در خانواده نیز پیدایی و شیوع پدرسری ناشی از توان جسمانی بالاتر مـرد تـلقی مـیشود.
جامعهگرایی ـ گومپلویچ و بسیاری دیگر در تحلیل تکوین قدرت و شیوع آن بر جامعه و ساز و کارهای اجتماعی تـأکید دارنـد. بـه عقیده آنان اندیشه ذاتگرایی در جهان طبیعت و در نخستین برهههای حیات اجتماعی مصداق دارد. پیدایی جامعه و ارتـقاء مـستمر آن پیدایی پایههای دیگر و تازه را برای قدرت نوید داد. بدینسان، قدرت پدیدهای نه ذاتی، طـبیعی و جـسمانی، بـلکه اجتماعی است. با این نگاه صاحبان مناصب اجتماعی، بدون برخورداری از توان جسمانی، قدرتهایی عـظیم یـافتند.
عاطفهگرایی ـ بسیاری نیز بر عواطف انسانی به عنوان زادگاه قدرت تاکید دارند. بـه نـظر آنـان، قدرت واقعی زمانی پدید میآید که تغلیظ عاطفی فراهم گردد. بدین[۳] سان، یک نوزاد ضـعیف مـیتواند قلب خانه شود و در آن صورت خواست او بر همه ترجیح مییابد.
دیدگاههای دیالکتیکی ـ بـه نـظر مـا، قدرت از یکسو تابع چندین عامل است و از سوی دیگر پویاست و سوم آنکه در گردونه رفت و بازگشت بـین عـناصر مـوجود اجتماعی قرار میگیرد، یعنی با تعامل[۴] از سویی و اثر واگشتگی[۵] از سوی دیگر مـرتبط اسـت، بدینسان، قدرت عاطفی و اجتماعی در پیوند با یکدیگر قرار میگیرند و با آن مدیریتی پدید میآید که از آن با نـام پاتـرنالیسم[۶] یاد میکنند.
[۱]. essentialism
[۲]. les origins de l””ine””galite”” dans la race humaine
۳٫ جمله معروف محبوبترین انسانها، دیکتاتورترین آنانند از همین اندیشه منبعث مـیشود.
[۴]. interaction
[۵]. retraction
[۶]. paternalism
مـا از آن با عنوان پدر مآبی یاد میکنیم و آن زمـانی اسـت کـه مدیر اقتدار اجتماعی مفوض یا مکتسب را بـا عـواطف انسانی میآمیزد و پایههای آن را قوام میبخشد.
فره ایزدی نیز در اندیشه وبری تجلیگاه این پیـوند اسـت، با این تفاوت که در فـره ایـزدی تفوق زمـانی عـواطف انـسانی بر قدرت اجتماعی دیده میشود. یـعنی نـخست فرد دارای خصایص جاذب است و سپس بر پایه این خصایص قدرت اجتماعی را کـسب مـیکند و نگه می دارد.
گونهشناسی دیدگاهها
نظریههای اسـاسی در باب زن و جایگاه او در هرم قـدرت در خـانواده را میتوان در دو گروه موافقان و مخالفان بـرابری تـقسیم کرد:
الف. موافقان ـ موافقان برابری زن و مرد بر سه روزنه یا منظر اتکاء دارند:
۱٫ روزنـههای انـسانی ـ اتکاء بر ارزشهای انسانی اسـت. ایـنجا، اومـانیسم فراجنسیتی مطمح نـظر اسـت. بیان قرآنی مبتنی بـر بـرابری انسانها در این منظر معنی مییابد[۱]. در این منظر، انسانها برابر متولد شدهاند و هر آنچه مـوجبات تـجزی[۲] انسانها و نابرابری آنان گردد، تصنعی و غـیرانسانی اسـت.
۲٫ روزنه اخـلاقی ـ در ایـن مـنظر اعتقاد بر این اسـت که تفاوتگذاری بین زن و مرد غیراخلاقی است و با عدالت اجتماعی سازگار نیست (در اینجا عدالت بـا بـرابری یکسان تلقی میشود). بنابراین، باید:
ـ هـر جـامعه بـرای آحـاد آن فـرصتهای اجتماعی فراهم آورد.
ـ فـرصتها ر ورایـ تعلق جنسیتی توزیع کند و به اعماق جامعه ببرد.
مردیت استعلائی یا ذاتی دانستن برتری مرد بـرخلاف انـدیشههای شـایستهسالاری[۳] و شایستهگرایی[۴] است. و خود به خود دچار تـنگناست.
۱٫ آیـه چـنین اسـت: انـا خـلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائلاً لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقیکم.
(ما شما را مرد و زن آفریدیم، در قبایل و شعب جای دادیم تا یکدیگر را شناسائی کنید، لیک، به درستی نزد خـداوند، گرامیترین شما پرهیزگارترین شماست.)
[۲]. segregation
[۳]. meritocracy
[۴]. meritism
بعضی از جهات این اندیشه چنین است:
ـ ناتوان پنداشتن زنـان و در عـمل تولید ناتوانی در بین آنان، موجبات پیدایی نسلی ناتوان را فراهم میآورد. به تعبیر ذات نایافته از هستیبخش، کی تواند که شود هستی بخش مادران ناتوان هرگز توان تولید نسلی توانا را نخواهند یـافت.
ـ نـاتوانپنداری زنان و پیاده کردن این اندیشه در عمل، به فلج سازی نیمی از جامعه منتهی میشود، یک جامعه نیمه فلج هرگز توان توسعه پایدار را نخواهد یـافت.
ـ نـاتوان پنداری زنان و دورنگه داشتن آنـان از تـصمیمگیریها در خانواده، موجبات نارضایی آنان را فراهم میآورد. عنصر مشارکت، خود فی نفسه تولید همدلی و در نهایت رضایت را فراهم میآورد.
به طور کلی، منظر عملی ـ کاربردی، بـر تـنگناهای یک جامعه مبتنی بـر آپارتـاید جنسیتی تأکید دارد.
ب. مخالفان ـ مخالفان اقتدار زنان در خانواده بر چهار استدلال تکیه دارند:
۱٫ مدیریت و کارآیی آن ـ از این منظر، اعتقاد بر این است که در صورت برابری یافتگی، مدیریت خانواده با کاستی مواجه مـیشود درنـتیجه خانواده خود به خود به خانواده از هم پاشیده تبدیل خواهد شد[۱].
۲٫ رقابتی شدن زن و مرد ـ یکی از عناصر دژکارکردی[۲] یا بیکارکردی[۳] خانواده رقابتی شدن زن و مرد خواهد بود، که نتیجه آن، هرز رفتن تـوان اعـضاست.
۳٫ نوستالژیاـ مـخالفان مشارکت زن در تصمیمگیری در خانواده و ارتقاء جایگاه او از انقیاد به شراکت، آگاهانه یا به طور ناآگاه تحت تأثیر نوستالژیا نـیز هستند. علیالخصوص نوستالژیای سنت، آنان را عقیده بر این است که گـذشته مـطلوب بـود[۴].
_______________________________
۱٫ منظور خانوادهایست به ظاهر سرپا، لیک در مجرای از هم پاشیده شدن (disintegrated) براثر فردگرائی افراطی (extreme individualism). در عمل چنین خانوادهای تـبدیل بـه سرا میشود. هرکدام از افراد خانواده هر وقت میخواهند میآیند و میروند خانواده دچار فـقدان سـرمایه انـسانی خواهد بود.
[۲]. eufnctionality
[۳]. afunctionality
۴٫ رمانتیسم بر آرمانیسازی گذشته، برجستهسازی آن و تبدیل گذشته به پناه متکی است. در این رویـکرد گذشته زیبا بوده است، در افسوس از دست رفتن آن هستیم و هرگاه حال با مـا نساخت، بدان در خیال پنـاه مـیبریم.
۴٫ الگوسازی والدین، زمان بسته ـ یکی دیگر از اندیشهها، الگوسازی والدین است. مرد در اداره خانه به پدر خود و رفتار او میاندیشد. زمان و حرکت آن را انکار میکند و هر لحظه بر این اندیشه است که باید همانند پدران خود عـمل کند.
مدلهای نظری
در پرتو این نظرات به طور طبیعی، مدلهای نظری فراهم میآید. همانطور که از نام آن پیداست، هر مدل نظری براساس اندیشهها و آرایی پدید میآید و جای آن دارد که با تحقیقات میدانی مـورد آزمـون قرار گیرد. اعتبار نهایی مدل در آن صورت حاصل میشود. چنانچه مدلی در آزمون میدانی پاسخ نداد، در موزه دانش جای میگیرد. بنابراین، هر مدل به همان نسبت اعتبار دارد، که در میدان کاربردنی باشد.
مـدلهای عـلی
به نظر میرسد، جایگاه زنان در هرم اقتدار در خانواده، تابع علیت سه لایه است؛ از یک سو مشخصات فردی زن و مرد (نظیر تحصیلات، سن در ازدواج و …) بر آن تأثیر دارد. از سوی دیگر، ساختار خانوادگی (کـه شـامل سنتهای برابری خواه یا عکس آن) و لایه سوم ساختار اجتماعی (شامل ارزشهای رایج و …) میباشد؛
در مدل نظری دیگر، هویت مدرک زنان، به عنوان متغیری تعیینکننده در توزیع عناصر قدرت در خانواده مطمح نـظر اسـت؛در ایـن مدل، به نظر میرسد، از مـهمترین عـناصر در تـعیین جایگاه زنان در خانواده
تعریف زن از خویشتن خویش است. ما از آن با مفهوم هویت یاد میکنیم. عناصر اصلی تشکیلدهنده هویت مدرک را در مدل زیـر چـنین مـیبینیم:
همانطور که ملاحظه میشود ساختار خانواده از اهم عـناصر مـدل علی جایگاه زنان در هرم قدرت در خانواده است. مدل علی مفروض آن چنین است:
مدل علی بالا بر گزارههای زیـر اسـتوار اسـت:
ـ گذر از پدرمکانی، عاملی در تعدیل هرم قدرت و ارتقاء زنان در آن است.
ـ کـاهش کمی فرزندان، موجبات رهایی زن را از اقتضاء طبیعی فراهم میآورد.
ـ اشـتغال زنـان عامل موثر در دگرگونی ساختار خانواده و ارتقاء زنان است.
ـ هستهای شدن خانواده، امکان جابجایی آن در فضای جغرافیائی بـر ارتـقاء جـایگاه زن مؤثر است.
زن و جایگاه زنان در خانواده
در این مدل، گزارههای نظری چندی مطرح اسـت کـه بـه احتمال در آزمون تجربی نیز تأیید میشود.
الف) مشارکت درونی و بیرونی ـ ارتقاء جایگاه زنان در هرم قـدرت در خـانواده، بـه معنای مشارکت بیشتر زنان در خانه (درونی) و جامعه (بیرونی) است. مشارکت در این حال، هم شـاخص اصـلی در اندازهگیری جایگاه زنان است، هم با ارتقاء جایگاه در بعد کمی و کیفی ارتقاءپذیر اسـت.
ب) رضـایت از زنـدگی ـ با توجه به الگوی مشارکت، در زنجیره تبعات ارتقاء جایگاه زنان در خانواده به ارتقاء رضـایت از زنـدگی منتهی میشود. مشارکت بیشتر موجب درک بهتر مسائل در مدیریت خانواده است.
پ) سبک زندگی ـ بـا ارتـقاء دو عـنصر بالا، سبک زندگی زنان دگرگونی میپذیرد، در این دگرگونی دو عنصر قابل پیشبینی است:
عقلانی شدن ـ بـه نـظر میرسد، زنان دارای جایگاه بالاتر در خانواده به عقلانیت بیشتر گرایش یابند.
کارآیی مـنابع ـ سـبک زنـدگی، در این صورت، از هرز منابع به کارآئی بیشتر آنان گرایش مییابد. زنان از هر امکان یا فـرصت حـداکثر اسـتفاده را به عمل میآورند. چون بر ندرت منابع آگاهی مییابند.
جایگاه زنان در هـرم قـدرت در خانواده (تعامل زناشویی)
الف) کاهش تضاد نقش ـ تضاد نقش های زن در خانه و بیرون از آن، کاهش مییابد. زمانی که زن در جـامعه مـسؤول یا مدیر یک واحد است، باید به مدیریت آن پردازد. از الزامات آن استحکام و کارآیی اسـت.
ارتقاء جایگاه زنان در هرم قـدرت در خـانواده (در تعامل با فرزندان)
الف) تنبیه اعتلایی ـ مـنظور از این مفهوم، ارتقاء سـطح تـنبیه است. تنبیه بدنی در انتقال هـنجارهای اجـتماعی با تنگناهای بسیاری مواجه است:
ـ به هیولاسازی[۲] مرد یا زن و یا هر دو منتهی مـیشود.
ـ بـه عادی شدن تنبیه و درنتیجه کـاهش تـأثیر آن مـیانجامد.
ـ انزجار کودک را در بـرابر هـنجارهای اجتماعی موجب میشود.
ـ مـیتواند عـوارض جسمانی پدید آورد.
تنبیه اعتلایی یا تنبیه اعتلاء یافته[۳] از طریق ارتقاء سطح حساسیت[۴] و ارتقاء بـه تـبع آن ارتقاء سطح ارتباطات انسانی صورتپذیر اسـت. زمـانی که ارتـباطات انـسانی در خـانواده متعالی است، کوچکترین کـاستی به حساسیت و سپس تنبیه مدرک[۵] منتهی میشود. برای نمونه، زمانی که روابط پدرـ فرزند والاست چـنانچه
۱٫ جـهان بیرون و جهان درون. در بیرون، زن به عنوان مـدیر شـرکت، در درون زن بـه عـنوان خـانهدار، نگهدار فرزندان و بـیرون از تـوان مشارکت در حوزههای عمومی.
۲٫ والدین، پدر یا مادر انتقال هنجارهای اجتماعی را ضرورت جامعهپذیری کودک میدانند؛ هر هنجار فـلسفه بـنیادین دارد (بـه عنوان مثال، با قاشق غذا خوردن، در بـهداشت کـودک مـؤثر اسـت. هـمانطور کـه کارکرد اجتماعی دارد). لیک چنانچه با تنبیه بدنی اعمال شود، از پدر یا مادر در اندیشه کودک یک دیکتاتوری سازد که خود قربانی روشهای سخت اعمال شده است. فرآیند هیولاسازی مـعمولاً توسط مادر علیه پدر صورت میگیرد. در برابر هر نافرمانی کودک به او میگوید، به پدرت میگویم و خواهی دید. آمدن پدر به خانه به جای آنکه مترادف با خوشحالی باشد، با ترس، غم و نگرانی هـمراه مـیشود. این یکی از عناصر اساسی در تکوین عقده ادیپ است.
[۳] .soullimhzed punishment
[۴] .sensitiveness
[۵] .preceisied punishment
ب) درونی سـازی هـنجارها[۱]ـ با ارتقاء فرهیختگی مادر، انتقال هنجارها در فرآیند جامعهپذیری، نه تحکم و تحمیل بلکه با اقناع[۲] صورت میگیرد. بسط این فرآیند، بلوغ ذهنی کودک را افزایش میدهد همانطور که موجبات پذیرش درونی هـنجارها را فـراهم میآورد و رابطه سخت کودک را با هنجارها تعدیل میبخشد؛ تحقیقات جدید نشان داده است زمانی که جامعهپذیری به تحکم صورت میگیرد، تبعاتی چون همنوایی[۳]، دوگانگی شخصیت، تعارض فرد با قوانین اجتماعی (حـتی در بـزرگسالی) پدید مـیآید.
ت) تعالی اجماع ـ منظور پیدایی همرایی در خانوادههاست. زمانی که هریک از ساکنان خانه (طرفین ازدواج) به مشارکت به بلوغ عـقلی رسیدند، بهتر میتوان بر سر مسائل خانه به توافق و اجماع دسـت یـافت.
مـدلهای تعاملی[۴]
منظور مدلهایی است که در آن عناصر بیش از همه در تعامل قرار میگیرند؛ مثالی از آن چنین است:
الف) جدایی از طبیعت ـ مـنظور کـنترل و مهار طبیعت و در عین حال جدایی از قوانین حاکم بر طبیعت است. دو حوزه از این واقـعیت چـنین اسـت:
۱٫ کنترل موالید ـ خانواده از تولید مثل به شیوه طبیعی، اجتناب میکند؛ کاهش تعداد فرزندان از یک سـو و ارتقاء فرزندمداری[۵] از سوی دیگر به آزادی زنان، مشارکت آنان در جامعه و درنتیجه ارتقاء جایگاه آنـان
_______________________________
[۱] .internalization
[۲]. persuasion
[۳]. conformism
[۴] .interactive models
[۵] .filocentrism
در خانه میانجامد؛ در عین حـال، ایـن عنصر (جدایی از طبیعت) خود تحت تأثیر رهایی زنان و مشارکت اجتماعی آنان تقویت میشود، تا آنجا که گاه به یک فرزند اکتفا میشود.
۲٫ فاصله بلوغ از زناشویی ـ این عنصر نیز در ارتقاء جایگاه زنـان در خانواده تأثیرگذار است؛ زیرا زن که پس از انجام تحصیل در سطح بالا و در سنین بالاتر ازدواج میکند. هم به حقوق خود واقف است، هم از آن دفاع میکند، هم توان لازم جهت دفاع را در اختیار دارد.
ب) فردگرایی ـ خانواده جدید، بـه صـفت فردگرایی آراسته است؛ شدت آن با عناصری چون اشتغال زنان، ارتقاء سطح تحصیل آنان همراه است. در فرآیند فردگرایی دو زن در شرایط تا زمانی ارتباطی جای میگیرند. ارتباط افقی است؛ مبتنی بر منطق و اسـتدلال اسـت، طرفین ارتباط از حقوق مساوی دست کم در حوزه کمی[۱] برخوردار هستند؛ ما از آن با ارتقاء جایگاه زنان در خانواده و مشارکتی شدن آنان به جای انقیاد یاد میکنیم.
جایگاه زن در خانواده ایرانی
حال کـه دیـدگاهها و نظریهها در باب زن، قدرت و خانواده مطرح گردید، باید به وضع موجود جامعه ایرانی نگریست و مشخص ساخت، زن ایرانی در خانه از کدام جایگاه برخوردار است؟
پرسشهای اساسی چنین است:
ـ براساس پژوهشهای به عمل آمـده، زنـان ایـرانی تا چه حد از اقتدار در خـانه برخورداراند؟
ـ آیـا اقـتدار خانگی حوزهایست، یعنی زنان صرفاً در حوزه امور خانگی دارای اقتدار در تصمیمگیری هستند؟
ـ کدام متغیر یا پارامتر در ارتقاء جایگاه زنان ایرانی تأثیر بیشتر دارد؟
هـمانطور کـه در آغـاز سخن نیز آمد، روش این مقاله اسنادی از یک سـو و فـراتحلیل از سوی دیگر است. بنابراین، تعیین متغیرهای مؤثر، اندازهگیری تاثیر آنان، نه به میل محقق، بلکه به شرایط دادهها مـتکی اسـت.
_______________________________
۱٫ در شـرایط جامعه در حال گذار، یکی از مهمترین رخدادها، تمایز بین حوزه رسـمی وحوزه خصوصی واقعی است. انسانها در شرایط صوری به جایگاه زنان احترام میگذارند ولی در حوزه واقعی و عملی چنین نیست. از جـانب دیـگر، در حـوزه کلامی به زنان ارج مینهند اما در عمل چنین نمیکنند. ما از این دو بـا عـنوان تباین مضاعف یاد میکنیم.
در تحقیقی با عنوان «ساختار قدرت در خانواده[۱]» ۱۲۲ زن و ۸۹ مرد از کارکنان متأهل دانشگاه تهران مـورد مـطالعه قـرار گرفتند؛
گام نخست، تعیین شاخصهای معرف قدرت در خانواده است. باید دید، قـدرت در خـانواده را بـا چه شاخصهایی میتوان اندازهگیری کرد؛ هاله لاجوردی به شاخصهای دوازده گانه زیر توجه دارد:
۱٫ انتخاب مـعاشرتها، ۲٫ انـتخاب کـانال برای تلویزیون، ۳٫ نحوه دکوراسیون منزل یا چیدن اسباب خانه، ۴٫ خرید لوازم منزل، ۵٫ خرید لباس بـرای زن، ۶٫ خـرید لباس برای شوهر، ۷٫ تصمیم به تغییر شغل شوهر، ۸٫ خرید یا فروش اتومبیل، ۹٫ رفـتن بـه مـسافرت، ۱۰٫ خرید یا فروش خانه، ۱۱٫ کار زن در خارج از خانه و ۱۲٫ چگونه گذراندن روزهای تعطیل.
در هر یک از حـوزههای بـالا، تصمیمگیری کدامیک از حالات زیر را دارد:
همیشه با شوهر (ضریب ۵)، معمولاً شوهر (ضریب ۴)، زن و شوهر بـه تـساوی (ضـریب ۳)، معمولاً زن (ضریب ۲) و همیشه با زن (ضریب ۱). بدین ترتیب، مقیاسی به دست میآید که دامنه تغییرات آن از ۱۲ تـا ۶۰ اسـت: حداکثر = ۱*۱۲=۱۲ و حداقل =۵*۱۲=۶۰ .
ساختار قدرت در تعبیر مرد محوری تقریباً در هیچ یک از پاسخگویان (بـه اسـتثنای دو درصـد) وجود ندارد. در مقایسه با ۳۹ درصد خانوادههای پدر محور در نسلی قبلی میتوان نتیجه گرفت که در فاصله یـک نـسل، در بـین یک جمعیت خاص، این نوع ساختار از نسبت حدود ۴۰ درصد به صفر درصـد رسـیده است.
بیشترین فراوانی در میان انواع ساختارهای قدرت در خانواده، به خانواده دو قطبی تعلق دارد (۶۰ درصد) یعنی خانوادهای کـه در آن زن و مـرد هریک حوزههای مختص به خود و مستقلی را در تصمیمگیری دارند، ضرورت دارد این نوع خـانواده را از خـانواده غیرقطبی مساوات گرا تمیز دهیم.
حال بـاید دیـد عـوامل اساسی مؤثر بر جایگاه زن در هرم قـدرت در خـانواده کدامند؟
مهمترین عوامل مؤثر بر جایگاه زن در هرم قدرت در خانواده، چنین به نظر میآیند:
_______________________________
۱٫لاجـوردی (ه) (۱۳۷۷)؛ قـدرت در خانواده، به همراه پژوهشی تـجربی در بـاب ساختار قـدرت در خـانوادههای کـارکنان دانشگاه تهران، تهران، دانشگاه تهران، پایـان نـامه کارشناسی ارشد، استاد راهنما باقر ساروخانی.
تحصیلات
ارتقاء سطح تحصیلی زن از یکسو و قـرابت تـحصیلی زوجین از مهمترین عوامل مؤثر بر دگـرگونی جایگاه زنان در هرم قـدرت در خـانواده و پذیرش عناصر مدرن در خانواده اسـت. ایـن فرضیه با معنیداری ۰۰۰۳% مورد تأیید قرار گرفت.
منزلت شغلی
احراز شغل در خارج از خـانه از یـکسو و قرابت منزلت شغلی زوجین نـیز از عـوامل اسـاسی مؤثر بر گـذر از شـرایط سنتی زائد و پیوند با عـناصر مـدرن در بحث از جایگاه زن در خانواده است، این فرضیه نیز با معنیداری ۰۰۰۱/۰ مورد تأیید قرار گـرفت.
هـویت زن و مرد
تعریف زن و مرد از خود از دیـگری از مـهمترین عوامل مـؤثر بـر جـایگاه زنان در هرم قدرت در خـانواده است. هنگامی که زن خود را با معیارهای سنتی تعریف میکند، و اقتدار را از آن مرد میداند، یا به تـعبیر دیـگر، خود را انسانی درجه دوم میشناسد، هـرم قـدرت در خـانواده بـسیار مـردانه از یکسو و عمودی از سـوی دیـگر شکل میگیرد. این معنی در تحقیقات دیگر نیز به وضوح دیده میشود؛ در تحقیقی به سال ۱۳۸۲ در تهران، در بـین کـارکنان دانـشگاه پیام نور، ملاحظه شد؛ واقعیت بیرونی در روابـط زن و مـرد مـتأثر از واقـعیت ذهـنی اسـت. به بیان دیگر، از مهمترین عوامل در شکلگیری هرم قدرت در خانواده، تبدیل ذهن به عین تطابق نسبی آن دو است، از این تحقیق چهار نتیجه در این رابطه به دست آمد:
الف: واقعیت مـوجود در جایگاه زن و مرد در هرم قدرت در خانواده، بیشتر از هر چیز تابعی از واقعیت فضای ذهنی آندو است.
ب: آنگاه که زن و مرد هردو سنتی میاندیشند (جزئی محدود از پاسخگویان) تنازع در خانه نیز رو به کاهش میگذارد.
پ: در مـقابل آنـگاه بالاترین میزان تخاصم ایجاد میشود که زن مدرن اندیش و مرد سنتگراست[۱]. (در تبیین خشونت در خانوادههای ایرانی این دوگانگی متمایل به تضاد در فضای دو ذهن از مهمترین عوامل به حساب میآید).
ت: زمانی که زن و مرد هردو دیدگاههای مدرن را در حوزه جایگاه زن در هرم قدرت در خانواده
میپذیرند، تعارض رو به کاهش مـیگذارد و خـشونت نیز جلوههای دیگری مییابد[۱] و[۲] ؛ بـدین تـرتیب، چند ساختار از یکدیگر متمایز میشوند:
ساختار قدرت مطلقاً مردانه (۶۰ امتیاز)، ساختار قدرت مطلقاً زنانه (۱۲ امتیاز)، ساختار قدرت مرد محوری (بین ۴۲ تا ۶۰ امتیاز)، ساختار قـدرت زن مـحوری (بین ۱۲ تا ۳۰ امتیاز) و سـاختار قـدرت دو قطبی (بین ۳۰ تا ۴۲ امتیاز) براساس دادههای به دست آمده، ملاحظه میشود:
۲۸ درصد از پاسخگویان زن و ۷۳ درصد از پاسخگویان مرد اظهار داشتهاند که خانواده[۳] خاستگاه آنان پدر محور بوده است. یعنی بین مردان الگوی خـانواده پدر مـحوری حدوداً سه برابر زنان جمعیت نمونه است. این اختلاف در نحوه توزیع فراوانی پاسخگویان در مقوله مادر محوری جالب توجه است. ۲۵ درصد از زنان خانواده خاستگاه خود را مادر محور دانستهاند، در حالی که فـقط یـک درصد از پاسـخگویان مرد چنین پاسخی دادهاند. ۴۷ درصد زنان و ۲۶ درصد مردان نیز خانواده پدر خود را پدر مادر محور دانستهاند.
چند نتیجه
بـررسی ساختار قدرت در خانواده و جایگاه زن در درون آن از اهم مباحث اجتماعی است. تا زمانی کـه نـیمی از پیـکر جامعه ایرانی فعال نشود جامعه به توسعه پایدار راه نمییابد تا زمانی که زنان در کانون خانوادگی شأن شـایسته نـیابند، نمیتوانند فرزندانی توانا و شایسته فراهم آورند، در پرتو این اهمیت، در آغاز نظریههای مرتبط بـا قـدرت بـررسی شد، سپس جایگاه زن در هرم قدرت در خانواده در نحلههای اجتماعی تحلیل و سپس نقد و ارزیابی شد، پس از آن، مـدلهای نظری فراهم آورد، در پایان نیز به استناد به دو تحقیق جدید، عوامل اساسی موثر بـر هرم قدرت در خانواده و جـایگاه زن در آن، ارزیـابی گردید.
[۱]. dichotomy
۲٫ باز باید توجه داشت حرکت دو اندیشه معمولاً متقارن نیست، زنان به جذب اندیشههای مدرن تعلق خاطر نشان میدهند، و حال آن که مردان در این روند با تاخیر بیشتری حرکت میکنند.
۳٫ در اصطلاح دیـگر از آن با نام خانوادههای راهیاب (orientation family) یاد میکنند، در مقابل خانوادههای فرزند یاب (procreationFamily) که خانواده فراهم آمده توسط خود فرد است.
بررسی جایگاه زن در خانواده از بـعد نـقشها نیز نشان میدهد که، تفکیک نقشهای زن و مرد آن طور که آمده است پاسخگو نیست. زن و مرد را تک بعدی مینماید. زن را از حوزههای عمومی و تصمیمگیریهای مهم خانوادگی دور مینماید. مرد را نیز بعد ابزاری میبخشد. دیـدگاه تـضادگرایان نیز با مشکلاتی چند مواجه است. آنان به تضاد ذاتی بین زن و مرد در خانواده به طور مکنون رأی میدهند، و حال آن که چنین نیست. مارکسیسم، جامعه سرمایهداری را زمینهساز پیدایی دو طبقه اسـتثمارگر و اسـتثمار شـونده میداند و تضاد بین آن دو را نیز قـطعی و طـبیعی مـیشمارد، در چنین جامعهای وضعیت زن در خانواده مصداق بهرهدهی و استثمار است. این گزارهها مورد تردید است. در مقابل نظریه منابع، به ظاهر جلوه بهتری دارد، لیـک بـا احـتیاط و شروط بسیار.
همانگونه که ملاحظه شد، مهمترین عـوامل تـأثیرگذار بر جایگاه زن در هرم قدرت خانواده، آموزش از یکسو و اشتغال زنان از سوی دیگر است. ساز و کارهای آموزشی تأثیری دوگانه دارد، از یکسو مـوجبات پذیـرش مـشارکت زن را فراهم میآورد، و هم از سوی دیگر پذیرش فرودستی را منع میکند. و مـشارکت قربانی را از بین میبرد[۱]. به نظر ما، کهتری موضع زنان در خانواده، بیش از آن که امری اقتصادی باشد، امری فرهنگی ـ اجـتماعی اسـت. تـأثیر اشتغال زنان نیز بیش از آنکه ناشی درآمد مالی زنان باشد، از دگـرگونی ارزشـها و افزایش آگاهیهای اجتماعی زنان شاغل مایه میگیرد. چنانکه ملاحظه شد، بیشترین عنصر تأثیرگذار سطح تحصیلات زن اسـت.
چـند پیـشنهاد
در پرتو این نتایج چند پیشنهاد قابل طرح است:
۱٫ در جرمشناسی سخنی از بزهزدگی و مـشارکت بـزه زده در جـرم است. مصداق آن در خانواده، پذیرش نقش کهتر برای زن توسط خود او و پذیرش حاکیمت مرد بـه عـنوان جـنس اول است.
۲٫ تأکید بر ارتقاء زنان در سطوح تحصیلی ـ عامل اول در حرکت اندیشه و جابجائی واقعیت در این زمینه، ارتـقاء سـطح تحصیلی زنان و قرابت تحصیلی است.[۳۸]
۳٫ تأکید بر مهاجرت زنان از خانه و تسخیر فضاهای شـغلی ـ پژوهـش انـجام شده نشان میدهد، عامل دوم درحوزه قدرت در خانواده، جایگاه زن در درون آن است:
۱) همانطور که ملاحظه شد، در حـوزه تـمایز زن و مرد و جایگاه آنان در هرم قدرت خانواده، یکی از مهمترین عوامل خود زنان هـستند. زنـان بـه عنوان مادر به جنسیت فرزندان خود حساس هستند. پسران را رجحان میدانند، نتیجه طبیعی آن واقعیت دوگـانه زن و مـرد در جـامعه و خانواده است.
۲) قرابت تحصیلی عنصر ثابتی نیست. خانواده میتواند علیرغم همسان هـمسری تـحمیلی نخستین، درجریان زمان دچار ناهمسان همسری ثانوی شود؛ یعنی مرد به ادامه تحصیل پردازد و زن از آن به جهت فـرزندان بـازماند.
۳) نه تنها اشتغال زنان اهمیت دارد بلکه بعد کیفی اشتغال زنان یعنی نـوع شـغل آنان و جایگاه آنان در هرم مشاغل نیز واجـد اهـمیت اسـت[۳۹].
۴٫ بازتعریف هویت ـ در بعد ذهنی، مهمترین عنصر در دگـرگونی واقـعیت و ارتقاء زنان در هرم قدرت خانواده باز تعریف هویت زن و مرد از یکدیگر است، تا زمـانی کـه زنان ایرانی سنتی میاندیشند. جـایگاه آنـان در هرم قـدرت خـانواده تـغییر نخواهد کرد.
۵٫ نقش جامعه و رسانه های جـمعی ـ نـقشها و رسانههای جمعی در باز تعریف خانواده و نفی قدرت از درون آن از اهمیت اساسی برخوردار است. هـمچنانکه آمـد میباید بین قدرت و اقتدار تمیز قـائل شد .قدرت
_______________________________
۱٫ عوامل دیـگری نـظیر فاصله سنی زوجین بر جـایگاه زنـان در هرم قدرت در خانواده تاثیر گذار است. در تحقیقی پیرامون شکاف سنی در ازدواج ایرانی ملاحظه شـد فـاصله وسیع سنی زن و مرد خود از عـوامل اسـاسی در کـهتری زنان در خانواده اسـت، ایـن امر در ازدواج های دوم و سوم بـیشتر تـجلی می کند (ساروخانی، ۱۹۸۱).
۲ . تحقیقات موجود، نشان از بازماندن زنان از ارتقاء شغلی است. آنان در قاعده هرم اشـتغال مـیمانند، از اینرو کمیت اشتغال زنان بعد کـیفی لازم را نـمییابد.
مـدل نـهایی
به نظر میرسد، میتوان، در راه اعمال تـصمیمگیری مـشارکتی در خـانوادههای ایـرانی بـراساس چند اصل زیـر مـدلی عملی پیشنهاد نمود:
ـ برابری زن و مرد[۲] و حرکت از انقیاد زنان به مشارکت.
ـ طرد مردیت استعلایی که بر مـبنای آن مـرد فـی نفسه و ذاتاً برتر به حساب میآید.
ـ کـاهش تـأکید بـر تـفاوتهای زن و مـرد و بـرجستهسازی تشابهات بر مبنای انسان بودن هر دو جنس.
ـ اجتناب از مرد ـ زن یکسانی.
ـ تأکید بر منطق سالاری در خانواده بر ورای تفاوتهای جنسیتی.
ـ تأکید بر نوع و ماهیت تصمیم و کاربری متفاوت. بنابراین، زمـانی که فرد (زن یا مرد) بر موضوع اشراف بیشتر داشت و کاربری او بیشتر بود، در تصمیمگیری اولی شناخته میشود.
ـ طرد قدرت در معنای نخستین آن (ابزار سلطه) در خانواده و پذیرش مفهوم اقتدار که بر صلاحیت و حـجت تـأکید دارد.
ـ در صورت تقارن در منطق، پذیرش حجیت چرخشی[۳] بر مبنای اشراف هریک به آن موضوع و کاربری متفاوت.
ـ پذیرش مفهوم حکمیت بیرونی در صورت عدم دستیابی به توافق.
ـ مشاع بودن تصمیمات خانواده، آنچنان کـه هـر تصمیم با مشارکت فراهم آید و هزینه آن را خانواده در کل پرداخت نماید و هر تصمیم بر ورای جنسیت فراهم و تعریف شود.
_______________________________
۱٫ سلطه را نیز از دو مفهوم بالا متمایز مـی کنند قـدرت را مفهوم جامعه شناختی می دانند و سـلطه را امـری روانشناختی (کوزر و روزنبرگ، ۱۳۷۸: ۱۶۲).
۲٫ براساس آیه شریفه: ما شما را به زن و مرد خلق کردیم و در قبایل و گروهها جای دادیم تا شناسایی شوید، به درستی بهترین شـما پرهـیزگارترین شما هستند.
[۳]. anachromic
الف) وجود گروههای اقلیت و صاحب نفوذ
ب) اعمال زور، یا قدرت در کسب، یا نـگهداشت مـنافع
پ) تعارض منافع گروههای ذینفوذ و رقابت بر سر کسب منافع
ت) ساختار کلی جامعه بر مبنای پذیرش فشار به عنوان ابزار مشروعیت
این نوع تعریف از قدرت و اعمال آن در خانواده جایگاهی ندارد. همانطور کـه آمـد، خانواده گـروهی نخستین است. از اینرو یا باید به طور کلی قدرت را از حوزه خانواده حذف کرد و به جای آن مفهوم اقـتدار را به کار برد که حاکمیت مبتنی بر منطق را مستفاد میدارد؛ یـا آنـکه قـدرت را در معنای جدید آن به کار برد که بار سلطه و تعارض در ان نیست.
منابع
اعزازی، شهلا (۱۳۷۶) جامعهشناسی خانواده با تـاکید بـر نقش ساختار و کارکرد خانواده در دوران معاصر، تهران: روشنگران.
امیر پناهی (۱۳۸۴) «ساختار قدرت در خانواده ـ مـدرسه و بـاز تـعریف مشارکت اجتماعی ـ پایان نامه کارشناسی ارشد» استاد راهنما باقر ساروخانی ـ تهران.
امیری (۱۳۸۳) «جایگاه زن در هرم قدرت در خـانواده» تحقیق برای سمینار جامعه شناسی ایران (دوره دکترا).
توسلی، غلامعباس (۱۳۷۴) نظریه های جامعهشناسی، تهران: سـمت.
توکلی خمینی، نیره (۱۳۸۲) «هـویت زن و خـشونت در خانواده»، پایاننامه دکترای جامعهشناسی،تهران.
رتیرز (۱۳۷۴) نظریه های جامعهشناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، تهران: علمی.
ساروخانی، باقر (۱۳۸۴) جامعهشناسی خانواده، تهران: سروش.
(۱۳۸۱) نگاهی به جامعهشناسی خانواده در ایران، تهران: انتشارات کمیته امداد.
(۱۳۸۲) ارتباطات انـسانی ـ خانواده ـ تهران: انجمن اولیا ء و مربیان.
کریمی (۱۳۸۳) «ساختار قدرت در خانواده معاصر» پژوهش برای درس جامعهشناسی ایران.
کورز و روزنبرگ (۱۳۷۸) نظریه های بنیادین جامعهشناختی، ترجمه فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران: نشر نی.
گیدنز آنتونی (۱۳۷۱) جامعهشناسی: پیش درآمـدی انـتقادی، ترجمه ابوطالب فنایی، شیراز: دانشگاه شیراز.
لاجوردی، هاله (۱۳۷۷) «قدرت در خانواده» همراه با پژوهشی در ساختار قدرت در خانواده، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تهران.
هیوود، اندرو (۱۳۷۵) چهار مبحث اساسی فمینیسم، ترجمه روزا افتخاری، مـجله زنـان، ش ۳۴٫
Bilton (T) . Bonnett (K) etal (2002) Introcluctory Sociology, London, Palgrave Macmillan, 4th edition.
Blodd (Roberto), Wolf (D.M) (1960) Husbands and Wives, Glenco Illinois: The Free Press.
Cooney (Rosemary.s) (1982) Decision Making in intergenerational Puertrican Families in, Journal of Marriage and The Family, vol 44, PP: ۶۲۱-۶۳۱٫
Kamerman (s), Kahn (A) (1997) Family Change and Family Policies in britain, Canada, New Zealand, U.S.A oxford, Claendon, Press.
MC Rae (S) (1999) Changing britain, families and House holds in the ۱۹۹۰, oxford, Oxford University Press.
Rodman (H) (1967) Marital Power in France, Greece, Yugoslavia and U.S.A; Crossnational discussion,”” in Journal of Marriage and the family, vol 29, PP: 320-324.
Saha (Tulshi, D) (1994) Social Change, women””s Positions and decision making in family: A micro – investigation for Bangladesh, Sociological Abstract.
Saroukhani (B) (1981) Age gap in marriage , A study in contemporary Iran””, In interanational Journal of Sociology of the family (The international Review of the Modern Sociology), vol 11, PP: ۸۷-۹۸٫
Saroukhani (B) (1968) Le choix du conjoint on Iran et en occident, une etude companree, these Principale Pour oloctotorat es lettres (d””Etaf), Paris, Universite de Paris, Faculte des Lehres et Sciences humain).
منبع:مجله نور